نگاهى به آسیبهاى فهم قرآن
نگاهى به آسیبهاى فهم قرآن
مقدمه
پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و جانشینان گرامىاش (علیهم السلام) هماره مخاطبان قرآن را به فهم صحیح و بایسته راهنمایى کرده، آنان را از انحراف در فهم کتاب خدا بازداشتهاند. اعتراضهاى پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) به برهم زنندگان آیههاى قرآن [2] و ایستادگى اهلبیت (علیهم السلام) در پاسدارى از حریم قرآن در برابر مدعیان فهم آن در این راستاست.
حضرت على (علیه السلام) از یکى از قاضیان زمان خود پرسیدند: آیا تو ناسخ و منسوخ (قرآن) را از یکدیگر بازمىشناسى؟ پاسخ داد: نه. حضرت فرمودند: خود و دیگران را نابود کردى. [3] آن حضرت در نامهاى به معاویه نوشتند: تو با تاویل قرآن به دنیا دست یازیدى. [4] امام باقر (علیه السلام) در دیدار با قتاده - که یکى از فقیهان و مفسران بصره بود - فرمودند: اگر قرآن را از پیش خود (بدون توجه به ویژگىها و معیارهاى فهم آن) تفسیر کنى، هم خود را نابود کردهاى و هم دیگران را و اگر سخن دیگران را بازگویى، خود و دیگران را به نابودى کشاندهاى .... [5] امام صادق (علیه السلام) در پاسخ صوفیان (که آیههاى زهد و ایثار را شاهدى براى خود دانسته و علیه امام (علیه السلام) استدلال و احتجاج مىکردند) فرمودند: آیا شما به ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن آگاهید؟ گمراهان و نابود شدگان این امتبه امثال اینگونه آیهها گمراه و نابود شدند. [6]
بنابراین، آسیبهاى فهم قرآن از قدیمىترین بحثهاى قرآنى است که معلمان قرآن بدان هشدار داده و به دامنگیر شدن آیندگان نیز خبر دادهاند، آنگونه که در سخن حضرت على (علیه السلام) آمده است: زمانى فرا رسد که... کالایى نزد آنان ارزانتر از قرآن نیست، آنگاه که به حق خوانده شود (و معناى درست آن بیان شود) و کالایى پرفروشتر و گرانقیمتتر از قرآن نیست. آنگاه که ناروا معنا شود. [7] آسیبهاى باد شده بدین قرار است:
گام نخست در راه فهم و بهرهگیرى از قرآن شناخت ویژگىهاى این کتاب ارجمند است؛ زیرا قرآن علاوه بر جنبههایى که در هر نوشتهاى وجود دارد و نویسندگان و خوانندگان بدان آگاهند، داراى ویژگىهایى است که بدون آگاهى نسبتبه آنها فهم صحیح و ایسته آن ممکن نیست.
الف - راهنمایى معلمان قرآن
برخى از مفسران مفاد آیه مزبور را منحصر به شرح آیههاى متشابه و مشکل قرآن کردهاند؛ بدان دلیل که آیههایى که نص یا ظاهر است نیازى به بیان و شرح ندارد [8] و اگر همه آیهها نیاز به توضیح داشته باشد لازمهاش آن است که همه مجمل باشد. [9] اما باید توجه داشت که اولا، «ما نزل» اطلاق دارد و تمامى آیهها را دربر مىگیرد. ثانیا، آیه در مقام بیان یکى از وظایف حضرت رسول(صلّى اللّه علیه و آله) است و این بیان براى همه آیهها موضوعیت دارد، هرچند مفاد آیه پیچیده نباشد. علاوه بر آن، گاهى مفاد اولیه آیه روشن بوده. ولى ایشان مراتب بالاترى از آن را بر مردم بیان کردهاند. به این ترتیب، بیان و شرح پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) درباره آیههاى قرآن، اعم از نص و ظاهر و متشابه و...، حجت است [10] و این وظیفه پس از ارتحال پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) بر عهده عترت آن گرامى نهاده شد و به مقتضاى حدیثشریف ثقلین بیان آنان نیز براى طالبان فهم قرآن حجت است. [11] بر این اساس، جویاى فهم قرآن باید به این ویژگى قرآن آگاه بوده و توجه داشته باشد قرآن کتابى است که در کنار آن معلم نهادهاند تا معارف آن را به مردم بیاموزد ومراجعهبه آن از پیش خود، انسان را آنچنان که شایسته استبه مقصد نمىرساند و حتى در برخى موارد، بر حیرت و گمراهى او مىافزاید، مگر اینکه از شیوهاى که پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و اهلبیت (علیهم السلام) در فهم قرآن ارائه دادهاند پیروى کند و از تفاصیل و قیدها و توضیحهایى که درباره آیهها بیان نمودهاند بهرهمند شود. [12]
ب- محکمات و متشابهات
شناخت این دو دسته عامل مهمى در برداشت و فهم صحیح از قرآن به شمار مىآید؛ زیرا در پرتو این آگاهى، تکیهگاه فهم متشابهات، که آیههاى محکماند، به خوبى روشن مىشود و مخاطب براى فهم آن مستقیما به سراغ محکمات مىرود، بىآنکه دچار لغزشى شود یا ندانسته احتمال غیر مراد آیه را بر قرآن تحمیل کند. بنابراین، آنکه به این ویژگى قرآن آگاهى ندارد یا آگاه است و از روى عمد بدان توجهى نمىکند دچار لغزش و انحراف مىشود و چه بسا، گمان کند که آیههاى قرآن با هم اختلاف و تناقض دارند - چنانکه عدهاى در صدر اسلام به این گمان دچار شده بودند- [13] و یا براساس این آیهها به جبر گرایش پیدا کنند - آنگونه که برخى از مسلمانان ازآیههایىمانند «لیسلک من الامر شىء...» (آل عمران:128) و «و الله خلقکم و ما تعملون» (صافات:96) عقیده جبر را فهمیدهاند و از آیههاى دیگر، جسمانیتخداوند و دیده شدن او به چشم (در قیامت) رابرگرفتهاند؛مانند:آیه «الرحمنعلى العرش استوى» (طه:5) و آیه «وجوه یومئذ ناضرة الى ربها ناظرة.» (قیامة: 22 و23).
به هر روى، ناآگاهى و بىدقتى درباره محکم و متشابه یا ناسخ و منسوخ (که مصادیقى از متشابهات است) موجب به هم ریختن آیهها (ضرب القرآن بعضه ببعض) خواهد شد، چنانکه ممکن است کسى آیه متشابهى را محکم تصور کند و براساس آن، آیههاى دیگر را وارونه بفهمد؛ چه اینکه پیروان بسیارى از مذاهب انحرافى به آیههاى قرآن تمسک کرده و درستى راى و مذهب خود را با آن تایید نمودهاند.
ج- قیدها و مخصصها
نمونههاى دیگر از آیاتى که قید آن در روایات وجود دارد آیه 2 سوره نور است: «الزانیة و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة.» این کریمه درباره حد زناست و اطلاق آن شامل همه زناکاران مىشود، چه آنان که همسر دارند و در کنار او زندگى مىکنند، چه کسانى که در جایى دیگر دور از او هستند و چه آنان که بىهمسرند. اما روایتحکم آیه را مختص غیر محصنه مىداند (وقتى که زانى و زانیه همسر نداشته یا دسترسى به همسر خود نداشته باشند.) بنابراین، آیه به همین مورد مقید و از شمول آن کاسته مىشود. [14]پیداست که عدم پىجویى از چنین مواردى یا ناآگاهى با این ویژگى قرآن تا چه حد فهم ما را از مراد خداى متعال دگرگون مىسازد.
د- ظاهر و باطن قرآن
اما مىتوان گفت که همه معانى باطنى قرآن در دسترس فهم افراد عادى نیست و در این زمینه، باید به معلمان قرآن مراجعه کرد؛ زیرا دانش ظاهر و باطن قرآن در همه سطحها در اختیار آنان است. [16] بنابراین، همه نمىتوانند مدعى دانستن معارف باطنى قرآن باشند، به ویژه اگر بخواهند از پیش خود و بدون شاهد قرآنى یا روایى یا عقلى معناى نهفته در وراى ظاهر آیه را بیان کنند؛ چه در این صورت راه سوء فهم و برداشتبه خوبى باز است و دلیلى بر درستى آن نخواهیم داشت. بنابراین، آسیبى که از این ناحیه به نظر مىرسد از دو جنبه است:
1- محدود و منحصر کردن مفاد آیه بر ظاهر آن؛ زیرا در این صورت، اگر راه صحیحى به دستیافتن آدمى بر معناى باطنى باشد - مانند اینکه شاهدى از قرآن یا روایت معتبر داشته باشیم - از معارف درون آیه محروم خواهیم ماند.
2- بىپروایى و بى ضابطگى در بیان معناى باطنى که هرچه به نظر آید به عنوان باطن آیه مطرح گردد.
نکتهاى که یادآورى آن در اینجا ضرورى است آن که برخى افراد از باطن داشتن آیههاى قرآن سوء استفاده کرده و معتقد شدهاند که مراد از قرآن باطن آن است، نه ظاهرش که با دانش لغت و اصول محاوره فهمیده شود و نسبتباطن به ظاهر مانند نسبت مغز استبه پوست و عمل به باطن قرآن آدمى را از ظاهر آن بىنیاز مىسازد. [17] اینان، که به دلیل این عقیده به «باطنیان» مشهورند، هیچ دلیلى شرعى بر این باور خود ندارند، بلکه حتى همه آیههاى اعتقادى و احکام قرآن و روایات و سیره پیشوایان دین برخلاف این مدعاست.
الف: ناآگاهى نسبت به اصول و معیارهاى فهم عدم دستیابى به قالب قرآن:
ب: بىتوجهى به اصول محاوره:
قرینههاى درونى پیوسته: این قرینهها چنانکه از نامشان پیداست، همواره همراه سخناند؛ از آن جمله، آیههاى پیشین و پسین آیه مورد نظر و یا لحن و مقام آیههاى یک قسمت است که به «قرینه سیاق» نامبردار است؛ مثلا، آیه49 دخان که مىفرماید: «ذق انک انت العزیز الکریم.» اگر بدون توجه به آیههاى قبل و بعد، که درباره عذاب قیامت است، این آیه را معنا کنیم، عزیز و کریم به معناى واقعى خود است و جمله مدحآمیز مىشود. اما اگر توجه کنیم که قبل از آن آمده است «خذوه فاعتلوه الى سواء الجحیم ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحمیم» (دخان:47 و 48) و در آیه 50 پس از این آیه آمده «ان هذا ما کنتم به تمترون» کاملا درمىیابیم که مراد از «عزیز کریم» یعنى: ذلیل و حقیر که براى سرزنش و توبیخ بیشتر چنین آورده [18] و در این صورت، جمله در مقام مذمت و توبیخ مخاطب است. بنابراین، کسى که آیهها را بدون توجه به سیاق ویژهاش مورد بررسى و فهم قرار مىدهد به مفاد واقعى آن دست نمىیابد. [19]
از سوى دیگر، همهجا نمىتوان به وجود سیاق باور داشت؛ زیرا چینش آیههاى قرآن همهجا براساس ترتیب نزول نیست؛ چون پس از نزول کامل هر سوره، که بیشتر طى فاصلههاى زمانى نازل مىشد، قطعههاى گوناگون را در کنار یکدیگر قرار مىدادند.(البته غیراز سورههایى که به یکباره تمامى آن فرود آمده است.)
اضافه بر این، براساس اصول محاوره، گاهى گوینده در میان سخن خود جملهاى مىآورد که ارتباطى به قبل و بعد ندارد و نسبتبه آنها ناپیوسته است (جمله معترضه است.) اگر بپذیریم که آیه3 مائده در اصل، به همین ترتیب فرود آمده مىتوان باور داشت که جملههایى در میان آن معترضه است؛ [20] زیرا هیچ ارتباطى با جملههاى پیشین و پسین خود ندارد و اگر آن رااز این میان برداریم وآغاز و پایان آیه به هم بپیوندد سخن یکپارچهاى را نشان مىدهد که در ابتدا، حکمى را آورده و سپس استثناى آن را مطرح کرده است. در این هنگام، معترضه بودن جملههاى میانى بسیار روشن است. بنابراین، نمىتوان گفت که چون جملههاى میانى دراین قسمت مطرح شده و در بیان حرمتبرخى از خوراکىهاست، آنها را باید براساس همین سیاق ارزیابى کرد و مشمول همین حکم دانست. پس به صرف قرار گرفتن قسمتهایى در اطراف جمله یا آیه مورد بحث، سیاق واحدى از آن فهمیده نمىشود. حتى وجود مناسبتبین دو آیه، دلیل باهم فرود آمدن آنها یا یکى بودن سیاقشان نیست. [21] نتیجه آنکه هم صرفنظر کردن ازاین قرینه نارواست و هم بىدقتى در تشخیص و استفاده از آن.
قرینههاى درونى ناپیوسته: منظور از این دسته، آیههایى است که در جاى دیگر سوره یا در سورههاى دیگر در رابطه با آیه مورد بحث وجود دارد و در توضیح مراد آیه به کار مىآید یا قید و استثنایى است که از دامنه شمول و کلیت آن مىکاهد و.... بىتوجهى به اینگونه قراین موجب برداشت ناورا از آیهها و نسبتسخنان غیر واقع به خداى متعال مىشود؛ مانند کسى که علم غیب را مخصوص خداى متعال مىداند و از دیگران نفى مىکند - گرچه به تعلیم الهى بدانند - و مستند خود را آیه 65 نمل قرار مىدهد: «قل لا یعلم من فى السموات و الارض الغیب»، در حالى که در سوره جن آمده است: «عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول» (جن:26 و27) بنابراین، مىتوان گفت که دانش غیب در اصل، مخصوص خداى متعال است، ولى او آن را به برخى از بندگان خالص خود مىدهد و آنان نیز به واسطه عنایت الهى عالم به غیباند.
بخشى از این قرینهها شرایط و اوضاع و احوال زمان نزول آیه است که مخاطبان قرآن به آن اشراف کامل داشتهاند. طالبان فهم قرآن باید به این زمینههاى نزول آشنایى یابند. کسى که زمینه نزول آیه مربوط به صفا و مروه را نمىداند گمان مىکند که طواف بر آن دو جایز است، نه واجب، در حالى که آیه بر اصل تشریع سعى بین صفا و مروه نازل شده و ربطى به بیان استحباب سعى ندارد، ولى بدان دلیل به «لاجناح» تعبیر شده که مسلمانان گمان مىکردند سعى میان صفا و مروه از بدعتهاى مشرکان است و یا به نقلى دیگر، آنان بر روى هر یک از آن دو کوه بتى گذارده بودند و پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) با مشرکان شرط کرده بودند که در هنگام حج مسلمانان، بتها را بردارند. آنان نیز چنین کردند، ولى هنگامى که یکى از مسلمانان مشغول سعى بود بتها را باز گرداندند و آیه نازل شد «ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما» (بقره: 158) [22]
بخش دیگرى از قرینهها سخنان پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و اهل بیت علیهم السلام درباره آیههاى قرآنى است که در بحث از ویژگىهاى قرآن در قسمت پراکندگى قیدها و قرینهها نمونهاى از آن بیان شد.
قرینههاى غیرلفظى: در محاورات عرفى، گاه بر قرینههاى غیر لفظى تکیه مىشود و بر اساس آن، گفتهها را تحلیل و بررسى مىکنند؛ یعنى شنوندگان با ویژگىهایى که از گوینده سراغ دارند برخى از احتمالها را از کلام او نفى یا اثبات مىکنند و در نتیجه، ویژگى او قرینهاى است بر مراد او از سخنانى که گفته است. [23] در فهم قرآن نیز مىتوان از این قرینهها بهرهمند شد. ویژگىهاى خداوند، فرشتگان و پیامبران (علیهم السلام) از اینگونه قرینههاست. شریف رضى (رحمة اللّه) براساس همین قرینه، سخن عکرمه و سدى را که طبرى نقل کرده مردود مىداند. آن دو گفتهاند: چون ملائکه به حضرت زکریا بشارت دادند، شیطان بر این صدا و بشارت اعتراض کرد و حضرت زکریا را وسوسه کرد که آنچه شنیدهاى از سوى ملائکه نبوده، بلکه از ناحیه شیطان است؛ چون اگر از طرف حق تعالى بود ناگزیر به صورت وحى نازل مىشد. لذا، شک کرد و گفت: «انى یکون لى غلام.» (آلعمران: 40).
وى (شریف رضى (رحمة اللّه)) در رد این سخن گفته است: این حرف بیانگر نادانى کامل و بى بصیرتى گویندهاش به مقام پیامبران (علیهم السلام) است. انبیاى الهى (علیهم السلام) مقامشان برتر از آن است که ملعبه شیاطین قرار گیرند و نتوانند صداى شیطان و ملائکه را از هم تشخیص دهند .... چه دلیلى روشنتر از قرآن که نشان دهد حضرت زکریا ذرهاى شک نکرده از اینکه طرف خطاب خود را خدا مىداند. [24]
ج: ناآگاهى از دانشهاى مورد نیاز
1. دانشهاى ادبى:
2. دانشهاى قرآنى:
بر اثر همین ناآگاهىها بود که افرادى در صدر اسلام مدعى وجود تناقض و اختلاف در قرآن شدند، غافل از آنکه در قرآن کریم آیات متشابهى وجود دارد که باید به شیوه صحیح با آنها مواجه شد.
3. دانشهاى دینى:
دانشى که عهدهدار بحث از باورها و عقاید است «کلام» و دانشى که بیانگر فروع و وظایف است «فقه» و سایر پیشنیازهاى آن دانشهایى از قبیل اصول فقه، فقهالحدیث، رجال و درایه است. ناآگاهى از این قبیل دانشها در واقع، از دست دادن زمینههاى فهم بایسته بخشى از قرآن است (آیههایى که در ارتباط با باورها یا احکام است.) مهمترین آسیبى که از این ناحیه، فهم قرآن را تهدید مىکند تطبیق و تحمیل دادههاى کلامى و فقهى بر قرآن است. نمونههاى آن را مىتوان در تفسیرهاى مذاهب منحرف مشاهده کرد.
4. دانشهاى تجربى:
در زمانهاى گذشته برخى از مفسران آیات مربوط به آسمانهاى هفتگانه را بر افلاک نهگانه هیئتبطلیموسى تطبیق داده بودند، اما با گذشت زمان و ابطال آن، نادرستى این فرضیه روشن شد و اساس آن فرو ریخت. [27] بنابراین، آگاهى از دانشهاى تجربى گرچه به فهم بخشى از قرآن، که درباره پدیدههاى طبیعى است، کمک مىکند، اما باید جانب احتیاط را نگه داشت و در تطبیق آیهها بر دادههاى علوم تجربى، دقت لازم را به کار بست تا مطلبى بر قرآن تحمیل نشود.
5. دانشهاى انسانى:
از جمله مواردى که در بحث آسیبشناسى فهم باید مورد بررسى قرار گیرد «منابع فهم» است. شناخت منابع و میزان اعتبار آن، کیفیتبهرهبردارى از آن و اولویت و اهمیتبعضى نسبتبه بعضى دیگر از نکاتى است که باید بدان آگاهى داشت.
آسیبهاى فهم قرآن با قرآن
پیشوایان دین نیز در مواردى، براى توضیح و تفسیر آیهها از دیگر آیات استفاده کردهاند؛ مانند حدیث نبوى(صلّى اللّه علیه و آله) که در توضیح آیه «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون» (انعام: 82) از آیه «لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» (لقمان:13) استفاده کرده و به کمک این آیه، مراد از واژه «ظلم» در آیه اول را شرک به خداوند دانستهاند. اینک به ذکر مهمترین آسیبها در این زمینه مىپردازیم:
الف - بسندهکردن به قرآن
از جمله کسانى که به این آسیب دچار شده، صاحب تفسیر الهدایة و العرفان فى تفسیر القرآن است.
ب - مهجور داشتن قرآن
نباید گمان کرد که فهم قرآن با قرآن کارى سهل و کم دامنه است و هر کسى مىتواند با یافتن آیههاى همگون (از معجم) از عهده آن برآید؛ زیرا این کار، هم مشکل است و هم درازدامن و تنها از راه انس با قرآن و احاطه کامل بر سراسر آن با ژرفنگرى و موشکافى قابل دستیابى است. اگر کسى بخشهایى از تفسیر المیزان را بنگرد متوجه مىشود که چگونه آیههایى که به ظاهر هیچگونه ارتباطى با آیه مورد بحث ندارند به هنگام تفسیر و موشکافى در فهم به کار مىآید «و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه على بعض» [30]مصداق مىیابد. نمونه آن بحثى است که مرحوم علامه (رحمة اللّه) درباره آیه «اهدنا الصراط المستقیم» آورده و در آن از39 آیه دیگر بهره گرفته است.
توجه به سیاق آیهها نیز شعبهاى از فهم قرآن با قرآن است که در بحث از قرینهها بدان اشارت رفت. همچنین توجه به کاربرد قرآنى واژهها و فهم معانى آنها از رهگذر قرآن بخشى از این بحث (فهم قرآن با قرآن) است که در بخش واژهشناسى مىآید.
ج - بر هم زدن آیهها
آسیبهاى فهم قرآن با روایت
الف. بسنده کردن به روایات:
اولا: روایات تفسیرى در مقایسه با حجم زیاد آیههاى قرآن اندک است.
ثانیا: در بیان روایات مربوط به قرآن، روایاتى وجود دارد که در شرح و تفسیر آیه نیست، بلکه بیان مصداق یا بیان بطن یا تمثل به آیه و مانند آن است.
ثالثا: در خود روایات، به تدبر و فهم قرآن امر شده و بر این اساس نباید تنها به روایات اکتفا کرد. «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله عز و جل.» [33]
رابعا: ، براى ارزیابى روایات، راههایى قرار دادهاند که یکى از آنها مخالفتیا موافقتبا قرآن است و این فرع بر آن است که قرآن پیش از مراجعه به روایت قابل فهم و تفسیر باشد.
ب. پذیرش روایات غیر قابل استناد:
بنابراین، جا دارد دقت و وسواس بیشترى در استفاده از منابع روایى اعمال شود و ملاکهایى که در علم رجال براى آگاهى از احوال راویان وجود دارد و معیارهایى که در تشخیص حدیث صحیح از سقیم در درایه مطرح است مورد توجه جدى قرار گیرد، حتى اگر روایتى از نظر سند عالى بود، ولى مخالف با قرآن یا مسلمات دینى بود کنار گذاشته شود، به ویژه روایاتى که زمینههاى نزول را بیان مىکند و در درون با یکدیگر در تعارضاند.
آسیبهاى فهم واژگان قرآن
الف: ملاک قرار دادن معناى کنونى واژهها
ب: پىجویى معانى واژهها از منابع ضعیف
نمونه آن واژه «توفى» است که در برخى فرهنگها به معناى «اماته» (میراندن) آمده، در حالى که به معناى «کامل گرفتن» است. گاهى اینگونه گرفتن به میراندن است (یعنى یکى از مصداقها را به عنوان معنى واژه یاد کردهاند) و گاهى به خواب: «الله یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها» (زمر:43)؛ «هو الذى یتوفاکم باللیل...» (انعام: 60). براساس همان جابجایى مصداق و مفهوم واژه، برخى آیه «یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى...» (آلعمران: 55) را دلیلى بر مردن حضرت عیسى (علیه السلام) مىدانند (متوفیک را به معنى «ممیتک» گرفتهاند.) این موضوع با آیه شریفه «بل رفعه الله الیه» (نساء: 158) ناسازگار است. بنابراین، «توفى» به معناى «به تمامى گرفتن» است که یکى از مصداقهاى آن میراندن است، گرچه در فرهنگ مردم، بعدها «توفى» را میراندن دانستهاند و به مرده «متوفى» مىگویند، ولى کاربرد قرآنى آن توسعه بیشترى دارد و غیر از این است. [35]
ج: عدم دقت در کاربرد قرآنى
ذکر این نکته نیز ضرورى است که در شعرهاى بازمانده از شاعران عصر نزول و سخنان مردمان آن روزگار، شواهدى بر برخى از واژههاى قرآنى وجود دارد و مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، گرچه دامنه زیادى ندارد.
ناآگاهى از زمینههاى تاریخى آیات
آنچه در اینجا حایز اهمیت است، بررسى صحیح زمینههاى یاد شده است که درباره برخى موضوعات قرآنى به طور خاصى مبهم مىنماید؛ مثلا، زمینه نزول آیههاى «افک» در سوره نور (آیه 11 به بعد) به گونهاى است که پژوهش پیرامون آن به تالیف یک کتاب انجامیده است. [37]
نکته دیگرى که نباید از نظر دور داشت اختصاصى بودن برخى از این زمینههاست؛ یعنى، مصداق آیه همان است که در آن زمان اتفاق افتاده؛ مانند زکات دادن حضرت على (علیه السلام) که درحال نماز واقع شد و آیهاى به دنبال آن فرود آمد و پس از آن مصداق دیگرى نخواهد یافت. [38]
پذیرش تمامى روایات زمینههاى نزول سبب شده است که درباره برخى آیهها چندین زمینه نزول متناقض نقل شود و در نتیجه آیه به معناى اصلى خود فهم نشود. توجه نکردن به هر یک از این موارد نیز نارواست؛ زیرا بدون آن، چگونه مىتوان آیه کریمه «انما النسىء زیادة فى الکفر» (توبه:37) و یا «لیس البر بان تاتوا البیوت من ظهورها» (بقره:189) را فهمید؟
روىگردانى از فهم عقلگرایانه [39]
بىتوجهى به این منبع فهم موجب فهم نادرست از برخى آیهها - مانند آیههاى مزبور - مىشود و چنانکه پیشتر گفته شد، در میان مذاهب اسلامى بسیارى بدان دچار شدهاند.
آسیبهاى رفتارى
1. ناتوانى پژوهشى:
پژوهشگر قرآنى نیز باید به تدریج، با به کارگیرى ابزارها و منابع فهم و انتخاب شیوه صحیح پژوهش، نیروى برداشت از قرآن را در خود تقویت کند و به جایى برسد که بتواند فرآیند فهم را به سهولتحاصل آورد و به مراد خداى متعال از آیه دستیابد. بسیارى از کسانى که با حسن نیت، در وادى فهم وارد شده ولى ناکام ماندهاند از ناتوانى پژوهشى رنجبرده و به گنج مقصود نایل نگشتهاند. یکى از این موارد ترجمه و برداشت نادرستى است که از دو آیه «لقد احصاهم و عدهم عدا وکلهم آتیه یوم القیامة فردا» (مریم: 94 و 95) شده است. در ترجمه این آیات گفته شده «خداوند اعمال آنها را به حساب آورده و آن را به گونهاى خاص شمارش کرده است و روز قیامتبه تنهایى (براى پاسخگویى) نزد او خواهند آمد» و چنین برداشتشده که آیه بر «نامه عمل فردى» دلالت دارد، در مقابل نامه عمل جمعى دارد که در ارتباط با امت است.) [40]
خطاى ترجمه یاد شده در این است که ضمیر «هم» را به مرجعى باز گردانده که اصلا وجود ندارد؛ زیرا در آیه قبل سخن از بندگى آسمانیان و زمینیان در برابر خداست: «ان کل من فى السماوات و الارض الا آتى الرحمن عبدا» و ضیمر «هم» به همانان باز مىگردد و در هیچیک از آیههاى پیشین سخن از «اعمال» نیست تا ثبت آن در نامه عمل مطرح شود علاوه بر آن، اگر مرجعى چنین مىداشتیم ضمیر جمع براى آن ذکر نمىشد. در قرآن، آیههایى داریم که به صراحت، سخن از نامه عمل گفته و وجود آن حتمى است و نیازى نیستخود را به تکلف انداخته بخواهیم به زحمت مطلبى را به آیه نسبت دهیم.
2. پیش داورى:
3. غرض ورزى:
پى نوشتها:
[1]. کژ فهمى متون دینى منحصر به متون اسلامى نیست، بلکه سابقهاى دیرینه دارد که هم در قرآن و هم در روایات به چشم مىخورد؛مانند: «یحرفون الکلم عن مواضعه» (نساء:46) و نیز (مائده:14 - 13)
[2]. جلالالدین سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص149
[3]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 92، ص 110
[4]. نهج البلاغه، نامه 55
[5]. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 18، ص136؛ ص 135
[6]. محمد بن الحسن الحر العاملى، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج 18، ص136؛ ص 135
[7]. نهج البلاغه، خطبه147
[8]. ر.ک. به: ابىحیان، البحر المحیط، ج 5، ص 494
[9]. ر.ک. به: فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 20، ص 38، (چاپ ایران)
[10]. سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج 12، ص 261
[11]. همان، ج 1، ص 11 و 12 «انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا: کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض.»
[12]. بر معلم بودن و مرجع بودن پیامبر(ص) آیههاى ذیل نیز دلالت دارد: جمعه: 2/ احزاب: 21/ حشر:7.
[13]. ر.ک. به: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج93، ص 98 (چاپ ایران) ، سؤالهاى مدعى وجود تناقض در قرآن از حضرت على (علیه السلام)
[14]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 15، ص79
[15]. همو، قرآن در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص27 و 28،
[16]. محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 228، (چاپ بیروت) عن ابىجعفر (علیه السلام) انه قال: «ما یستطیع احد ان یدعى ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء»؛ جز اوصیا (جانشینان پیامبر (علیهم السلام)) کسى نمىتواند مدعى دانش تمامى قرآن (ظاهر و باطن) باشد.
[17]. ر.ک. به: جعفر سبحانى، سخنرانىهاى اولین کنفرانس دارالقرآن قم، ص 91 و 92، به نقل از: الفرق بین الفرق، ص 18
[18]. ر.ک. به: عبدالرحمن بن ناصر السعدى، تیسیر الکریم الرحمن، ج 1، ص 22، به نقل از: ابن قیم، بدائع الفوائد.
[19]. براى توضیح بیشتر ر.ک. به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن، ج 1، ص1367 9،
[20]. «الیوم یئس الذین» تا «رضیت لکم الاسلام دینا» معترضه است.
[21]. ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، ج6، ص6. فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، ج 4، ص 375 (چاپ تهران). مرحوم طبرسى، آیه تطهیر را داراى سیاقى غیر از سیاق آیههاى قبل و بعد (که درباره زنان پیامبر (ص) است) مىداند.
[22]. براى توضیح بیشتر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص386 و387
[23]. مانند شعرهایى که از برخى از عالمان عارف نقل مىشود و ما براساس همین قرینه، مراد آنان را چیزى غیر از ظاهر الفاظ و عبارات مىدانیم.
[24]. ر.ک. به: شریف رضى، حقائق التاویل فى متشابه التنزیل، ترجمه فاضل مطلق، ص197 و 198.
[25]. ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 38، (چاپ بیروت)
[26]. براى نمونه ر.ک.به: طنطاوى، جواهر القرآن، (چاپ مصر)
[27]. محمدتقى مصباح، پیشین، ج 1، ص229 به بعد / همو، راه و راهنماشناسى، ص627
[28]. به عنوان نمونه، براى فهم ارتباط روانشناسى با مطالب قرآنى، ر.ک. به: عثمان نجاتى، قرآن و روانشناسى، ترجمه عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهشهاى آستان قدس،
[29]. ابن تیمیه، مقدمة فى اصول التفسیر، ص39
[30]. نهج البلاغه، خطبه133
[31]. «ضرب القرآن بعضه ببعض»؛ برخى از قرآن را به برخى دیگر زدن. در چند روایت این موضوع مطرح شده است؛ از جمله: از امام صادق (علیه السلام). ر.ک. به: صدوق، معانى الاخبار، ص 190، (چاپ ایران) / محمدبن یعقوب کلینى، پیشین، ج 2، ص633 (چاپ بیروت) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج9، ص3، (چاپ بیروت) / و از منابع روایى اهل سنت، جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص149 / همچنین براى توضیح بیشتر ر.ک. به: سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج3، ص83
[32]. جلالالدین سیوطى، پیشین، ج 2، ص149
[33]. محمدبن الحسن الحر العاملى، پیشین، ج 1، ص327
[34]. ر.ک. به: محمد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تاویل آى القرآن، ص23، ص89 به بعد.
[35]. براى توضیح بیشتر، ر.ک. به: محمدجواد بلاغى، پیشین، ج 1، ص36
[36]. ر.ک. به: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 31، 34 و39
[37]. ر.ک. به: جعفر مرتضى، حدیث الافک.
[38]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج6، ص 16, 18 و17 به بعد
[39]. برخى از مفسران و دانشمندان علوم قرآنى «عقل» را از جمله منابع فهم قرآن دانستهاند، ولى توضیحى درباره آن نیاوردهاند. لازم به ذکر است که موارد کاربرد آن نیز مانند دیگر منابع فراوان نیست، ولى بىتوجهى به آن هم زیانبار است. ر.ک. به: خوئى، البیان، ج 1، ص13 / فاضل لنکرانى، مدخل التفسیر، ص159 و160. برخى دیگر از قرآنپژوهان «عقل» را منبعى مستقل ندانسته، بلکه متمم منابع دیگر، به ویژه منبع لغوى، به شمار آوردهاند. ر.ک. به: محمدحسین على الصغیر، المبادى العامه لتفسیر القرآن الکریم، ص 65 و66
[40]. عبدالعلى بازرگان، متدلوژى تدبر در قرآن، تهران شرکتسهامى انتشار، 1374، ص 184
[41]. سید محمدحسین طباطبائى، پیشین، ج 1، ص6
[42]. مانند کسانى که تلاش دارند فرضیههاى علمى مورد پذیرش خود را بر آیههاى قرآنى منطبق کنند یا گرایشات عقیدتى خود را بر قرآن تحمیل نمایند.
[43]. محمدحسینعلى الصغیر، خاورشناسان و پژوهشهاى قرآنى، ترجمه شریف، تهران،مطلعالفجر، ص 114 و 115
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}